فقط بگویید نه و به کرّات هم بگویید.
ژانت همیشه بله گو بود. احساس میکرد باید به تمام درخواستهای رئیسش پاسخ مثبت بدهد وگرنه کارمند ضعیفش خواهد بود. در نتیجه پروژههای زیادی به او محول شده و غرق کارها شده بود. وقتی به سراغم آمد، میترسید که شغلش را از دست بدهد چون پروژهی مهمی را چند روز دیرتر تحویل داده بود. رئیسش بسیار ناراضی بود و گفته بود که باید در مهلت داده شده کار را تحویل میداد. ژانت به رئیس توضیح داده بود که سرگرم پروژه دیگری بوده که فکر میکرده مهمتر باشد و برای انجام مسولیتهایش وقت کافی نداشته است. رئیسش هم در جواب گفته بود بهتر است بهانه نیاورد و در کارش بیشتر دقت کند. طبیعی بود که ژانت غمگین باشد. به او پیشنهاد دادم که با فهرستی از پروژهها نزد رئیسش برود و از او بخواهد که آنها را اولویتبندی کند. بعد از آن هر بار کسی از او میخواست روی پروژهی دیگری کاری کند، فقط میگفت: «نه، نمیتوانم الان انجامش بدهم چون دارم روی فلان پروژه کار میکنم.» اگر سر و کلهی رئیس پیدا میشد و دستور تازهای میداد، میپرسید: «این پروژه بر فلان پروژه اولویت دارد؟ اگر این را قبول کنم برای انجام آن یکی وقت بیشتری میخواهم.»
شاید رئیستان از کارهای متفاوتی که انجام میدهید خبر نداشته باشد، پس بهتر است آنها را با او در میان گذاشته و از او بخواهید آنها را اولویتبندی کند. درست است که میخواهید در یک کار تیمی بدرخشید و برای انجام پروژههای جدید اشتیاق دارید؛ اما در کنار آن باید مطمئن باشید که خود را بیش از اندازه درگیر نکنید تا با عملکرد ضعیف برای خود دردسر درست نکنید. کسانی که در محیط کار با نه گفتن مشکل دارند، معمولاً در زندگی شخصیشان هم با این مسأله روبهرو هستند.