تمام اسرارتان را فاش نکنید. گاهی بهتر است دهان بسته بماند.
مت در زمینهی مد و لباس فعالیت میکرد و فهمیده محیط کارش پر از حرف و روابط اجتماعی است. همه از زندگی یکدیگر خبر داشتند. شایعه به سرعت پخش میشد و بیشترین شایعهها دربارهی مشهورترین افراد بود. همکاران مت میخواستند همه چیز را درباره زندگی خصوصیش بدانند. او حس خوبی نسبت به این کار نداشت، اما نمیخواست گوشهگیر به نظر برسد و مجبور میشد به سؤالاتشان پاسخ دهد.
طبیعی بود که او میخواست از سوی دیگر همکارانش مقبول واقع شود و آنها دوستش داشته باشند. به مت گوشزد کردم در حال از دست دادن مرزهایش است: دیگر قابل تحمل نیست اجازه دهم دیگران در کارم دخالت کنند. تصمیم گرفت از مدل چهار مرحلهای برای تعیین مرز استفاده کند. روز بعد که سر کار رفت، کسی از او چیزی پرسید و او با جوابی کوتاه و ساده، جزئیات را به او نگفت. اگر کسی در سؤالش پافشاری میکرد، مت او را مطلع میکرد و میگفت: «این سؤال شخصی است». و او را ترک میکرد. این کار مؤثر بود و نتایج غیرمنتظرهای داشت. همکارانش بیشتر به او احترام میگذاشتند و بیشتر اعتماد میکردند. سه ماه بعد، مت به سِمت ناظر ارتقاء یافت. شما نیز رازهایتان را فاش نکنید، چنین کاری حرفهای نیست.
بهتر است زبانتان را گاز بگیرید، خصوصاً در مراحل اولیهی رابطهی جدید کاری یا شخصی. شنیدن این جور مسائل خستهکننده است. چرا این قدر زود همه چیز را بگوییم؟ وقتی رابطهای رشد میکند، شاید بخواهید موارد مهمی از گذشتهتان را با دیگران در میان بگذارید، اما جزییات ریز زندگیتان را خیلی زود فاش نکنید. کمی مرموز باشید و با تمرکز به حرفهای کسی گوش دهید که با او هستید.